نویسنده فیلم سکسی داستانی مامان استفاده از عینک فن خود را تمام کرد
نویسنده در یک کافه در یک دختر فیلم سکسی داستانی مامان جوان نشسته است که کتاب خود را در آنجا می خواند و بلافاصله متوجه می شود که طرفدار او است. وی قول داد كه دو جلد زیر را به صورت رایگان اهدا كند و از وی دعوت به بازدید كرد. هنگامی که جوانان تنها مانده بودند ، بلافاصله به جای شروع به دوست داشتن یکدیگر ، بلافاصله ادبیات را فراموش کردند. نویسنده شلخته های برهنه را روی میز خود قرار داده و با انگشتان و زبان کون او را لعنتی. سپس او دهان خود را جمع می کند و با نگه داشتن موهای خود ، دست به دست می شود و عمق عضله را تنظیم می کند. او دوباره قلاب را روی میز انداخت و شروع به پاره شدن آن به سمت توپها از بالا و از سمت کرد. او را به زمین کشید و با سرطان کاشت ، صورت ناز را به سمت سرش چرخاند و لیوان خود را به پایان رساند.