من خودم را به گاراژ رساندم و در کابین داستان گایش مادر عشق ورزیدم
یک راننده تاکسی پراگ یک سرنشین جوان را در طول جاده سرقت می کند ، که درخواست سوار شدن را دارد. او به جای هدف خود ، دوست دختر خود را به سمت گاراژ سوار کرد. روی صندلی عقب نشست و چوب داستان گایش مادر را پرتاب کرد. و وقتی به خانه آمدم ، دختر کرایه را پرداخت کرد و از من تشکر کرد.